۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

بی پروا


بیش از آن چیزی که در این دور دست ها برایت باقی مانده نفسهای نداشته ات هستند که آرام تر از همیشه مسیر خسته ششها را طی کرده اند و ذرات ریزشان با بخارهای بالای سرت ترکیب می شوند تا در معاشقه با هم تا نابودیشان زمان صرف کنند. صداهای این نزدیکی در سرت پیچ می خورد آنها را می بینی که هیچ گاه با این شدت و هارمونی خود را نشان نداده اند ای کاش زودتر از اینها خودشان را نشان می دادند.ستاره را نصفه و نیمه تر از همیشه با چشمان نیمه بازش می بینی که نزدیکتر از همیشه دستان سردت را می گیرد.صدای بی صدایی صداهای اطرافت بیش از همیشه صدا دارند شاید تو نباشی که اینگونه مرا با خودم و خودت پیشتر از خودمان صدا می کنی بگذار صداهایت با صدای بی صدای ام یکی شوند نگذاری چه می شود؟ باز هم با هم بی اندازه صدا دار می شوند و آنگاه است که بیش از پیش مرا می خوانند. دیگر صدای یک طرفه آزار دهنده نیست سکوت حلقه واری در دورش تلو تلو می خورد. تاخیرهای مشهود در صداهایشان بی اندازه دورو وَرم را شلوغ کرده اند و من هنوز منتظر نگاه بدون تبعیض ستاره ام.
بگذار ترانه خودش را نشان دهد بگذار آرامش بی انتها با خودش کنار بیاید بگذار این ارتفاع را سریعتر پیش بروم تا حسش هنوز در او گم نشود.هر چه آرامتر طی می شود بیشتر دلش شور می زند نکند بر گردد نکند همه اش رویا باشد نکند خواب بدون تعبیر کودکی به سراغش آمده باشد شاید هم زمان این دشمن همیشگی باز هم شوخی های مسخره اش را برای آزار مان ترک نکرده است. بی چون چرایت را دیگر نمی شود پیدا کرد بازهم با هم می رقصند این تصویرهای درهم و یک در میان بی اندازه تر از همیشه مقیاسهایشان اندازه گیری می کنند و دیگر تو را صدا نمی زنند من را گم کرده اند و با خودت بی انتها می شوند. خودشان نمی دانند چه دردی دارند بگذار بی اتنها بمانند.
دیگر خودش را پیدا کرده است نمی دانی چه قدر خوش می گذرد نمی دانی لذت یعنی چه. بیچاره بیشتر از آن چیزی که دیدی رهایی را بر دستانم بالا و پایین می کنم. استیصال دیگر نا معنی شده دیگر خودش هم با ما غریبه شده ستاره را با چشمهایش شناختم بالاتر می روم از تو جلو می زنم و پایین تر از تو دو باره با ستاره چشمک بازی می کنیم. دیگر زمان لعنتی معنایی ندارد کجایی ای بیچاره که دیگر گذشتنت را حس نمی کنم بیشتر جیغ بزن شاید کسی کمکت آمد بیا دستانم را بگیر من دیگر معلق تر از همیشه با تو خداحافظی می کنم، با خودش هم کنار نیامدی با ما کنار بیا دیگر اجبار با ما همخوانی دارد چاره ای نداری. نزدیک که می شوم دیگر صداها را نخ نما می بینم اما نزدیکی نگاه ستاره را بیشتر حس می کنم دیگر دستانت کرخت شده اند و من بیشتر می گیرمشان، خودت را رها کن دیگر مجبور نیستی اعتماد را مزه کنی دیگر نزدیکی با دوری قابل تشخیص نیستند دوردست را دیدی دیگر فرصت را نمی بینی کنارشان را خالی نکنی که دیگر با هم دورتر می شویم دورتر از تو دورتر از همیشه دورتر از زمانهای تلف شده این چند سال زمینی دورتر ازما دورتر ازانتها.